۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

در باره ملت و مسأله‏ ملی‏

در باره ملت و مسأله‏ ملی‏


اثــــــــر: احسان طبری

سراسر جهان امروز پر از انواع نمونه‌های تصادمات ملی است، زيرا سرمايه‌داری بر جسب ماهيت خود ناسيوناليست و سيطره‌جو است نه انترناسيوناليست.

مسأله‏ بررسی و روشن ساختن قوانين رشد و تکامل قومی يا يه بيان دقيق‌تر اتنيک جامعه بشری يکی از ‏مسائل مهمی است که تنها مارکسيسم-لنينيسم حق دارد مدعی حل علمی و عملی آن باشد.‏

تحقيقات و تعميمات ايدئولوگ‌های بورژوازی در اين زمينه کم نيست، ولی اين تعميمات سفسطه‌آميز، ‏بلامحتوا و نادرست است و هدف غايی آن توجيه به اصطلاح علمی سياست ستم ملی و نژادی است که ‏بورژوازی در مقياس کشور و جهان دنبال می‌کند و ای چه بسا عوامل ذهنی مانند مذهب يا آگاهی ملی يا ‏خصال به اصطلاح ثابت ملی، معيار تشخيص ملت‌ها قرار داده شده است.‏

مارکسيسم-لنينيسم معتقد است که جامعه بشری، در کنار رشد اجتماعی-اقتصادی (که به صورت تبادل ‏فرماسيون‌ها انجام می‌گيرد)، يک رشد و تکامل اتنيک را نيز می‌گذراند، که البته نسبت به رشد ‏فرماسيون‌ها دارای جنبه فرعی و تبعی است.‏

رشد و تکامل اتنيک جامعه يعنی چه؟ يعنی تکامل جامعه بشری از جهت بررسی اشکال گوناگون آن نوع ‏تجمع انسانی که مبتنی بر يک سلسله وجوه اشتراک پايدار است (مانند وجه اشتراک در سرزمين، زبان، ‏فرهنگ، روحيات و اقتصاد). می‌گوييم وجوه اشتراک پايدار، زيرا اگر وجه اشتراکی ناپايدار (مثلاً در سرزمين) ‏پديد شود، اين به هيچ‌وجه به حساب نمی‌آيد و ای چه بسا اقوام مختلف که در دوران‌های گوناگون تاريخ در ‏سرزمين مشترکی زيسته اند و ای چه بسا ملت‌های گوناگون که زبان واحدی دارند و غيره. در واقع از ‏سرآغاز تاريخ ما با چنين تجمع‌ها، که نام علمی "اشتراک اجتماعی اتنيک" بدان داده شده است، روبه‌رو ‏هستيم. واژه اتنيک را در فارسی نمی‌توان ترجمه کرد، مثلاً، چنان‌که گفتيم، می‌توان آن را قومی ناميد، ‏ولی اين کلمه رسا نيست و توليد ابهام می‌کند و به ناچار بايد لفظ اروپايی را به کار برد.‏

در جامعه کمون اوليه، اشکال عمده اين تجمع اتنيک عبارتست از طوايف و قبايل، که با هم خويشاوندی و ‏پيوند خونی داشته اند و در آخرين مراحل اين جامعه، يعنی در پايان نظام دودمانی حتا اتحاد قبايل پديد ‏شده، که گاه بين آن‌ها خويشاوندی و پيوند خونی نبوده است. خويشاوندی و پيوند خونی تنها برای مرحله ‏معينی از تکامل اتنيک شاخص است. ‏

در جوامع برده‌داری و سپس فئوداليسم، شکل اساسی اين تجمع يا اشتراک اتنيک، قوم است که از قبايل ‏و طوايف خويشاوند و ناخويشاوند پديد می‌آيد.‏

طايفه، قبيله، اتحاد قبايل (که در يونان بدان "فراتری" می‌گفتند) قوم و تجمع اقوام اشترک‌های اتنيک ‏هستند که بين آن‌ها سه وجه مشترک وجود دارد: اشتراک ارضی (يا سرزمين)، اشتراک زبانی و اشتراک ‏فرهنگی و روحی. در اينجا هيچ‌گونه سخنی از اشتراک نژادی نمی‌تواند در ميان باشد. زيرا نژاد از جهت ‏مارکسيستی يک مقوله بيولوژيک است، لذا از جهت علمی دارای معنای جداگانه ايست و ربطی به واحد ‏اتنيک، که يک مقوله اجتماعی است، ندارد.‏

با درآميختن و به هم پيوستن تدريجی بازارهای متفرق محلی به صورت بازار واحد و بزرگ ملی (که به ويژه ‏عامل عمده آن بازرگانان سرمايه‌دار هستند)، و با تبديل تقسيم کار اجتماعی در مقياس يک محل به ‏تقسيم کار اجتماعی در مقياس يک کشور (که در دوران تکامل سرمايه‌داری انجام می‌گيرد) اقوام و قبايل در ‏اين ديگ عظيم اقتصادی می‌جوشند و مجتمع اتنيک بزرگ‌تری به نام ملت پديد می‌شود که دارای چهار وجه ‏مشترک پايدار است، يعنی زمين، زبان، فرهنگ و اقتصاد. بدين ترتيب، چنانکه مارکس و انگلس متذکر ‏می‌گرديدند، سرمايه‌داری به تفرقه قومی خاتمه می‌دهد و اهالی را از نظر اقتصادی به هم پيوسته ‏می‌سازد و تمرکز سياسی ايجاد می‌کند و شرايط پيدايش و قوام ملت‌ها را فراهم می‌کند. مقصود ما از واژه ‏قوم، تکامل يک ملت بر پايه چهار وجه اشتراک پايدار است، که طبيعتاً مدت زمان معينی را در تاريخ اشغال ‏می‌کند. لنين می‌گويد: "ملت محصول ناگزير و شکل ناگزير دوران بورژوازی تکامل اجتماعی است." (کليات، ‏ج ٢۶، ص. ٧۵). از آنجا که تکامل سرمايه‌داری در عرصه جهانی با ناموزونی و در ازمنه مختلف انجام ‏می‌گيرد، لذا تبديل اقوام به ملت‌ها در جهان هم‌زمان نيست و از آن جمله در آسيا و آفريقا ديرتر از اروپا ‏صورت می‌پذيرد، زيرا استعمار تا حدود زيادی تکامل عادی را در اين نواحی ترمز کرده است. مارکسيسم- ‏لنينيسم تبعيت پيدايش مقوله ملت از سرمايه‌داری را به عيان نشان داده است و اينجاست که روشن ‏می‌شود تکامل اتنيک جامعه تابعی است از تکامل اقتصادی-اجتماعی آن، نه برعکس.‏‎ ‎

برخی ايدئولوگ‌های بورژوا، با مطلق کردن مقوله ملت و ادعای آن‌که "اتا- ناسيون" ‏‎(Etet –Nation)‎‏ (يعنی ‏ترکيب ارگانيک ملت‌ها و کشورها) يک ترکيب ثابت مدنی و روحی است، می‌خواهند برعکس تکامل اتنيک را ‏مايه تحولات تاريخ جلوه‌گر سازد، چيزی که به کلی خطاست.‏

در اين مجتمع اتنيک تازه، که ملت نام دارد، وجوه اشتراک سه‌گانه قبلی نيز تغيير شکل می‌يابند. مثلاً زبان ‏واحد ملی پديد می‌آيد و ديوار بين زبان محاوره (لفظ عوام) و مکاتبه (لفظ قلم) شکسته می‌شود و فرق بين ‏لهجه‌ها و نيم زبان‌های ولايات و زبان ديوانی مرسوم در پايتخت زدوده می‌گردد و وحدت لغوی و دستوری ‏زبان تعميق می‌يابد.[۱]

يا مثلاً آگاهی ملی، به مثابه بخشی از حيات و فرهنگ جامعه پديد می‌شود، که احساس و عواطف ‏معينی را در باره ادراک شخصيت اتنيک و حقوق ملی و مبارزه برای رفع ستم ملی و غيره در بر می‌گيرد و ‏نقش اجتماعی بسيار مهم و حساسی را ايفا می‌کند.‏

يا مثلاً وابستگی به سرزمين زاد و بومی، که در فئوداليسم وجود داشت، به وابستگی به سرزمين ‏وسيع‌تری، که وطن ملی است، بدل می‌گردد و غيره.‏

چنانکه لنين يادآور می‌شود، در هر ملت بورژوا عملاً دو ملت و همراه آن دو فرهنگ وجود دارد:‏

يکی متعلق به طبقات حاکمه و ديگری متعلق به طبقات محکوم است، زيرا اشتراک ملی موجب از بين رفتن ‏تضاد طبقاتی نيست و اين عامل دومی است که در تاريخ نقش تعيين‌کننده دارد. لذا دعوی ايدئولوگ‌های ‏رژيم پهلوی که می‌طلبيدند، مسايل بايد در "سطح ملی" و در چارچوب "وحدت ملی" حل شود نه در ‏سطح طبقاتی و در چارچوب مبارزه طبقاتی، دعوی بی‌پايه ايست. همين تقدم برخورد طبقاتی بر برخورد ‏ملی است که در خود مسأله‏ ملی، از جهت اين‌که در جهت منافع کدام طبقه مطرح است، مؤثر واقع ‏می‌شود. همين تقدم برخورد طبقاتی بر برخورد ملی است که موجب می‌شود ما حل مشخص مسايل ‏مربوط به مناسبات ملی را هميشه تابع منافع انقلابی طبقه پرولتاريا می‌سازيم و به آن هرگز برخورد ‏تجريدی نداريم و در اجرای شعار حق ملت‌ها در تعيين سرنوشت خود تا حد جدايی نيز برخورد ما طبقاتی ‏است.‏

لنين می‌گويد:‏

‏"شناختن بلاشرط مبارزه در راه حق تعيين سرنوشت، به هيچ‌وجه ما را ملزم نمی‌کند که هر گونه مطالبه ‏حق تعيين سرنوشت ملی را تأييد کنيم.» (کليات، جلد ۵، صفحه ۳۳٧). و نيز: «منافع سوسياليسم بالاتر از ‏منافع حق ملت‌ها در تعيين سرنوشت است." (کليات، جلد ٢۳، صفجه ۱۹٨).‏

مقوله اننيک "ملت"، حتا در سوسياليسم و کمونيسم، منتها با محتوای به کلی نو و با همگونی به مراتب ‏قوی‌تر اجزای خود، باقی می‌ماند. تنها با محو سرمايه‌داری و پيروزی سوسياليسم و کمونيسم در مقياس ‏جهانی و پس از پيدايش اقتصاد واحد جهانی و محو مرزها و حرکت آزادانه ملت‌ها در عرصه جهان و ‏درآميختگی آن‌ها و پيدايش زبان واحد جهانی، مقوله ملت نيز به تدريج محو می‌شود و مقوله "بين‌الملل ‏بشری"، به مثابه واحد نوين اتنيک، جای آن را می‌گيرد، که اين خود منظره ايست از جهت تاريخی بسيار ‏دور.‏‎ ‎

لنين می‌گويد: "همان‌طور که بشر تنها از طريق دوران گذار ديکتاتوری طبقات ستمديده می‌تواند به محو ‏طبقات برسد، تنها از طريق دوران گذار آزادی کامل همه ملت‌های ستمديده، يعتی آزادی آن‌ها برای جدا ‏شدن می‌تواند به در آميختگی ناگزير ملل در واحد بشری نايل آيد." (کليات، جلد ٢٧، صفجه ٢۵۶).‏

در سرمايه‌داری از جهت مسأله‏ ملی دو گرايش ديده می‌شود:‏

‏۱- گرايش بيداری ملی و تشکل ملت‌های جداگانه و دولت‌های جديد. اين گرايش به ويژه در آغاز ‏سرمايه‌داری غلبه دارد و انبوهه‌های ناپايدار قومی قرون وسطايی را در هم می‌شکند و واحدهای نوين ملی ‏پديد می‌آورد. اکنون در آسيا و آفريقا اين پروسه در بسياری از کشورها ديده می‌شود؛

‏٢- گرايش در هم‌آميختگی ملت‌ها در اثر پيدايش اقتصاد جهانی و شکستن جدارهای فاصل بين ملت‌ها، که ‏در دوران امپرياليسم تفوق می‌يابد. اين پروسه نيز در مقياس جهانی ديده می‌شود.‏‎ ‎

ولی سرمايه‌داری نمی‌تواند اين تضاد را حل کند، يعنی اتحاد بين‌المللی ملت‌ها را، در عين حفظ شخصيت ‏مستقل ملی آن‌ها، تأمين نمايد. منظور ما از استقلال، يعنی رهايی يک ملت از تحميل و تبعيض ملت ديگر ‏و امکانش برای تعيين سرنوشت خود بر پايه مصالح تکامل خويش. امپرياليسم با چنين استقلالی داتاً ‏مخالف است و "همکاری و شراکت" (پارتزيسم) با امپرياليسم به معنای استقلال نيست.‏

سراسر جهان امروز پر از انواع نمونه‌های تصادمات ملی است، زيرا سرمايه‌داری بر جسب ماهيت خود ‏ناسيوناليست و سيطره‌جو است نه انترناسيوناليست. آنجا که ايدئولوگ‌های بورژوا از به اصطلاح اتحاد ‏خانواده بشری دم می‌زنند، تازه اين مطلب را بر پايه انديشه جهان‌وطنی به ميان می‌کشند. جهان‌وطنی يا ‏کسموپوليتيسم سرمايه‌داری، متضمن نفی شخصيت ملت‌ها و توجيه تبعيت ملل از يک ملت "برتر" و ‏‏"زبده" است. تنها سوسياليسم می‌تواند پروسه انترناسيوناليزه شدن جامعه بشری را تسريع نمايد. لنين ‏می‌گويد:‏

‏"هدف سوسياليسم نه تنها از ميان بردن هر نوع جدايی ملی، نه تنها نزديکی ملت‌ها، بلکه درآميختگی ‏آن‌هاست." (کليات، جلد ٢٢، صفحه ۱۳۵).‏

لذا روند استحاله، در هم‌آميختگی و اتحاد ملت‌ها و پيدايش واحدهای بزرگ ملی، اگر طبيعی و مبتنی بر ‏ستم ملی نباشد، روندی مترقی است. مارکسيست‌ها با روند استحاله مصنوعی و اجباری، که بورژوازی ‏ملت حاکم برای محو شخصيت ملی خلق‌های ستمديده به کار می‌برد، مخالفند و با آن مبارزه می‌کنند.‏

اکنون که با مقوله ملت و سير پيدايش آن آشنا شديم، نظری به «مسأله‏ ملی» بيافکنيم.‏

مسأله‏ ملی، مسأله‏ روابط اقتصادی، ارضی، سياسی، دولتی، حقوقی، فرهنگی و زبانی بين ملت‌ها و ‏اقوام در فرماسيون‌های اجتماعی- اقتصادی مختلف است. اين مسأله‏ در همه فرماسيون‌ها وجود داشته، ‏ولی در دوران سرمايه‌داری، به ويژه در دوران امپرياليسم، به حد اعلای حدت و شدت خود می‌رسد.‏

همان‌طور که مارکس و انگلس يادآور می‌شوند (جلد ٢، جلد ۳، ص. ٢۰- ۱۹) مناسبات ملی را به ويژه شيوه ‏توليد، خصلت جامعه و نظام دولتی و تناسب قوای طبقات در درون ملت و سياست ملی طبقات حاکم معين ‏می‌سازد و خود اين مناسبات ملی در جهات مختلف تکامل اجتماعی و از آنجمله در مبارزات طبقاتی تأثير ‏متقابل و متعاکس دارد. توجه به محتوای مسأله‏ ملی و عوامل مؤثر در آن، برای احزاب انقلابی کارگری ‏دارای اهميت اصولی فراوانی است.‏

مبارزه عليه ستم ملی اشکال مختلف به خود می‌گيرد، مانند:‏‎ ‎

‏- مبارزه برای استقلال کامل يا نيل به خودمختاری سياسی و اقتصادی در ميهن موجود،‏
‏- مبارزه برای وحدت سرزمين‌های پراکنده ملی،
‏- مبارزه برای خودمختاری فرهنگی بدون خودمختاری سياسی و اقتصادی و غيره.‏

ستم ملی نيز به اشکال مختلف سياسی، فرهنگی و اقتصادی و غيره از طرف هيأت حاکمه اعمال ‏می‌گردد. اين ستم با ستم طبقاتی در می‌آميزد و منشاء بروز ايدئولوزی‌های ناسيوناليسم (ملت‌گرايی)، ‏شوينيسم (ملت‌گرايی افراطی)، راسيسم (برتری نژادی)، دشمنی‌های مذهبی و غيره است که گاه نيز ‏منجر به تيره شدن آگاهی زحمتکشان و گمراهی آنان و مانع اتحاد آن‌ها عليه دشمن مشترک است. لنين ‏يادآور می‌شود که مسأله‏ ملی به مختصات دوران معين تاريخی و شراطط خاص و مرحله معين تکامل ‏اجتماعی هر ملت بستگی دارد (کليات، جلد ٢۳، صفحه ۵٨). بدين معنی، مسأله‏ ملی در هر مرحله معين ‏تاريخی، دارای محتوای طبقاتی معين است. لذا، چنان‌که يادآور شديم، بايد برای ارزيابی صحيح آن برخورد ‏مشخص تاريخی و طبقاتی داشت.‏

مسأله‏ ملی از جهت مارکسيسم- لنينيسم در دو سطح بررسی می‌شود، يک بار از جهت مبارزه ملت‌های ‏مستعمره و وابسته برای نيل به استقلال سياسی و اقتصادی در قبال امپرياليسم. اين مسأله‏ در ‏مارکسيسم "مسأله‏ ملی و مستعمراتی" نام گرفته، و يک بار ديگر از جهت مبارزه ملت‌ها و اقوام محروم ‏عليه ستم ملی در داخل کشورهای کثيرالملله عليه بورژوازی ملت‌های حاکم.‏

ماهيت هر دو نوع يکی است، ولی نوع دوم در تاريخ معاصر دو بار و با ويژگی‌های معين بروز می‌کند. يک بار ‏در قرن نوزدهم در امپراتوری‌های اطريش- هنگری، در روسيه تزاری و در امپراتوری عثمانی و اينک در قرن ‏بيستم، در کشورهای کثيرالملله آسيايی و آفريقايی، که در آن بورژوازی ملت حاکم استقلال سياسی را به ‏دست آورده است. مثلاً مسأله‏ کرد در عراق و مسأله‏ بنگلادش در پاکستان سابق از اين نوع است.‏

در همين سطح، در کشور کثيرالملله ما، مسأله‏ ملی مطرح است. در کشور ما به جز فارس، که اکثريت و ‏حاکميت با آن‌هاست، خلق‌های ديگری وجود دارند، مانند آذربايجانی‌ها، کردها، بلوچ‌ها، ترکمن‌ها، عرب‌ها. ‏درجه قوام ملی اين خلق‌ها مختلف است. علاوه بر اين‌ها در کشور ما اقليت‌هايی وجود دارند، مانند ‏ارمنی‌ها، آسوری‌ها و يهودی‌ها و نيز واحدهای کوچک ملی در درون سرزمين خلق ديگر، مانند قبايل ترک ‏زبان در فارس، کرد زبان در خراسان و تات‌ها و طالش‌ها در آذربايجان. اين اقوام طی قرون متمادی در کشور ‏ما با هم زيسته و فرهنگ مشترکی را پديد آوردند. ولی وجود ستم ملی و محروميت خلق‌ها و اقليت‌ها و ‏واحدهای ملی از تعيين سرنوشت و داشتن فرهنگ خود، وحدت جامعه کثيرالملله ما را از بين می‌برد. لدا، ‏ما خواستار حل مسأله‏ ملی در چارچوب وطن واحد، يعنی در چارچوب حفظ تماميت ارضی ‏ايران هستيم.‏

حزب ما در برنامه و اسناد مربوطه، خواست‌های مشخص خود را در اين زمينه بيان کرده است و از اين جهت ‏نخستين نيروی سياسی است که مسأله‏ ملی را بر پايه مارکسيسم- لنينسم حل کرده و برای حل صحيح ‏آن در ايران مبارزه کرده و می‌کند.‏‎ ‎

پانوشت
________________________________________

[۱]- يکی از مظاهر جالب شکل گرفتن زبان‌های ملی در خاورميانه، عميق‌تر شدن جدايی زبان‌های عربی و ‏فارسی و ترکی از جهت واژه‌های علمی- سياسی است. مثلاً اگر پنجاه سال پيش در ايران و ترکيه و ‏کشورهای عربی اصطلاج تشکيلات مترقی تقريباً مشترک بود، حالا "منظمات تقدميه" در عربی، "ايلرجی ‏ارگوت لر" در ترکی و "سازمان پيشرو" در فارسی، اين وجه اشتراک لغوی را از بين برده است.‏

منابع
________________________________________

برگرفته از: نامۀ مردم، دورۀ هفتم، سال اول، شمارۀ ۵۳، پنجشنبه ٢۵ مرداد ۱۳۵۸‏


هیچ نظری موجود نیست: